محل تبلیغات شما



مثل دیواری قدیمی.در کوچه باغ‌هایی که بوی خدا میده

و تو هنوز یادگاری‌هاتو روی این دیوار قدیمی می‌نویسی

هیچ می‌دونی چند ساله که تو رو دارم؟؟؟و چند ساله شدی مَحرَمِ همه رازم؟؟؟؟

و من هنوز اینقدر دوستت دارم؟؟؟؟

در تنهاترین روزهای زندگیم.شادی و غم منو تو دل خودت نوشتی و آخ نگفتی

به نظرم تو همون کودک درونمیگاهی سرکش و گاهی آرامولی فقط برای خودم

می‌رم که خاطره‌هامو بخونمولی هنوزم باهات حرف دارم

عاشقتم ریبار لحظه‌های من


هیچ وقت عاشق نشو.

 

رسالت سنگینی است

کسی را گرفتار خودت نکن

اگر گرفتار کردی پای این عشق مردانه بایست و بجنگ

رهگذر عزیزم.

پایان یک آدم زمانیست که باورهایش آوار میشود روی احساساتش

وقتی برای سنگ شدن تلاش میکنی اما اشکهایت نمیگذارندو لحظه لحظه بلورهای سنگی وجودت را آب میکنند

دوست داری دوباره همان شود که بودولی نمیشود


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

تجربه‌ی زيسته